يك شاخه گل سرخ از طرف رابي

وقتى بغلش كردم حتما خيلى سنگين تر شده بود. با تعجب به من نگاه مى كرد. حق داشت. من رو يادش نمى اومد. شاخه گل سرخ رو محكم دستش گرفته بود. نمى دونست بايد چكارش كنه. نمى دونست بايد ولش كنه تا من بگيرمش. مادرش مى گفت گل رو بده به دكتر رابى! رهاش كن بره.

موهاى سياه وزوزى اش رو بوسيدم. چقدر كيف كردم كه بعد از يك سال مي ديدمش. بچه نارس بيست و پنج هفته اى كه دوبار موقع كد مجبور شدم لوله هوايي براش بذارم و دوبار از مرگ حتمى نجاتش دادم. بچه اى كه يكبار به خاطر اولين كدي كه رهبرى كردم به سختى مورد بازخواست قرار گرفتم و به خاطر خونريزى از ريه هاش به اتاق رييس احضار شدم. بچه اى كه به خاطر آسيب مغزى كه موقع كد بهش وارد شد هيچ وقت نتونستم خودم رو ببخشم. چقدر به خاطرش اشك ريختم…

ديگه شاخه گل رو رها كرده بود. داشت با كارت شناسايي من بازى مي كرد. مادرش با كالسكه آورده بودش بخش كه روز والنتاين سرى به ما بزنه. مادرش مي گفت در آخرين تصوير بردارى از مغز هيچ اثرى از ضايعه قبلي باقي نمونده. مي گفت : » دوبار فرشته نجاتش بودى. به فاصله يك ماه»

چقدر اين شاخه گل رو دوست دارم. بهترين هديه اى بود كه روز والنتاين گرفتم!

2 پاسخ به ‘يك شاخه گل سرخ از طرف رابي

  1. Mobaraket bashe ….az samime ghalb shadam kardy mobaraket bashe fereshteye nejat …tamame lezatesh nooshe janet ke shafa az daste har kasi jary nemishe mobaraket bashe aziz

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.